امام مهدى عليه‏السلام در كتاب و سنت (3)

نويسنده:آیت الله محمدهادى معرفت



ابن عربى و اعتقاد به عصمت امام مهدى، عليه‏السلام

ابن عربى در «الفتوحات المكية‏» مى‏گويد:
مهدى حجت‏خدا بر اهل زمان خود است و اين يكى از مقامات انبيا است كه امكان مشاركت ديگران نيز در آن وجود دارد. خداوند متعال خطاب به پيامبر خود مى‏فرمايد:
قل هذه سبيلى ادعوا الى‏الله على بصيرة انا و من اتبعنى. (1)
بگو: اين راه من است. من و پيروانم، همگان را در عين بصيرت به سوى خدا مى‏خوانيم.
مهدى از پيروان پيامبر است. پس همچنانكه پيامبر در دعوت خود دچار اشتباه نمى‏شود، كسى هم كه او را پيروى مى‏كند، دچار اشتباه نمى‏شود. بلكه همان راه او را دنبال مى‏كند. چنانكه پيامبر مى‏فرمايد: «... او راه مرا دنبال مى‏كند و به خطا نمى‏رود». و اين همان حالت عصمت در دعوت به سوى خداست. (2)
او در جايى ديگر از همين كتاب مى‏نويسد:
[وجود] مهدى رحمت است، چنانكه [وجود] رسول خدا، صلى‏الله‏عليه‏وآله، رحمت‏بود. خداوند متعال مى‏فرمايد:
و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين. (3)
و نفرستاديم تو را، جز آنكه مى‏خواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم. (4)
و در ادامه مى‏نويسد:
پيامبر، صلى‏الله‏عليه‏وآله، در مورد هيچ يك از ائمه دين چنين بصراحت نفرموده كه: بعد از او مى‏آيد و راهش را دنبال مى‏كند و اشتباه هم نمى‏كند. مگر در مورد مهدى. و همين گواهى مى‏دهد كه مهدى در بيان احكام عصمت دارد. چنانكه دليل عقلى گواهى مى‏دهد كه رسول خدا در آنچه از جانب پروردگارش ابلاغ مى‏كند، عصمت دارد. (5)
شيخ صدوق در كتاب «كمال‏الدين‏» به سند خود از جابر روايت كرده كه امام باقر، عليه‏السلام، فرمود:
ان‏العلم بكتاب‏الله، عزوجل، و سنة نبيه، صلى‏الله‏عليه‏وآله، لينبت فى قلب مهدينا كما ينبت‏الزرع على احسن نباته، فمن بقى منكم حتى يلقاه، فليقل حين يراه: السلام عليكم يا اهل بيت‏الرحمة والنبوة و معدن‏العلم و موضع‏الرسالة.
علم به كتاب خداوند، عزوجل، و سنت پيامبرش، صلى‏الله‏عليه‏وآله، چون گياهى كه به بهترين صورت برويد، در دل مهدى ما روييده است، پس هر كدام از شما زنده مانديد و او را ديديد، در زمان ملاقات با او بگوييد: «سلام بر شما اى خاندان رحمت و نبوت و اى سرچشمه علم و جايگاه رسالت‏». (6)
در اينجا دو پرسش ار سوى مخالفان مطرح شده كه عبارتند از:
1- چگونه ممكن است انسانى عمرى به اين طولانى داشته باشد؟
2- چگونه ممكن است پسر بچه‏اى كه هنوز به سن بلوغ نرسيده به امامت‏برسد؟
اما در پاسخ پرسش اول بايد گفت كه عمر طولانى امرى ممكن‏الوقوع است، چنانكه در قرآن كريم مورد حضرت نوح، عليه‏السلام، آمده و در ميان مردم نيز انسانهايى با عمر طولانى فراوانند.
خداوند متعال در مورد حضرت نوح، عليه‏السلام، مى‏فرمايد:
و لقد ارسلنا نوحا الى قومه فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما فاخذهم‏الطوفان و هم ظالمون. (7)
ما نوح را بر مردمش به پيامبرى فرستاديم. او هزار سال و پنجاه سال كم در ميان آنان بزيست. و چون مردمى ستم‏پيشه بودند، طوفانشان فرو گرفت.
بعد از آن هم حضرت نوح سالهاى طولانى در اين دنيا زندگى كرد.
اگر انسانى به دور از هياهوى شهرها و فارغ از غوغا و جنجال آنها زندگى كند، اين امكان براى او وجود دارد كه صدها سال قوى، سالم و به دور از هر گونه بيمارى و هر گونه دارويى كه موجب كوتاهى عمر مى‏گردد، زندگى كند.
اساسا از نظر عقلى اين امكان براى نوع انسان وجود دارد كه اگر در برابر ناملايمات پايدار باشد، بيماريهاى مختلف به سراغ او نيايد، و غذاهايى كه امكان هضم آنها براى او وجود ندارد; توانش را فرسايش ندهد، مدت زيادى به زندگى خود ادامه دهد.
از نظر دانشمندان علوم پزشكى و علوم اجتماعى، چون توان و قواى جسمانى انسان محدود و مشخص است و زندگى پيشرفته امروز بسرعت اين توان او را زايل مى‏سازد و باعث كوتاهى عمر انسان مى‏شود، بخلاف زندگى ابتدايى و ساده كه توان و قواى جسمانى انسان را كمتر كاهش مى‏دهد و به همين دليل باعث طولانى شدن عمر انسان مى‏گردد. (8)
پزشكان معتقدند: دليل مرگ زودرس انسانهايى كه در جوامع پيشرفته و متمدن زندگى مى‏كنند، بيماريهايى ناگهانى است كه بر آنها عارض مى‏شود، بويژه بيماريهايى درونى كه انسان تنها بعد از گذشت مدتى طولانى از بروز آنها آگاه مى‏شود، زيرا دير آگاه شدن از اين بيماريها باعث گسترش بيمارى در سراسر بدن و رسوخ آن در پيكر انسان و در نتيجه از بين رفتن امكان معالجه مى‏گردد.
ينابراين اگر انسانى در زندگى مراقبت كامل بر احوال خود داشته باشد، و مواظب بيماريهايى كه بر جسم او عارض مى‏گردند باشد، بويژه بيماريهايى داخلى، كه احتمال در امان ماندن كامل از آنها كمتر وجود دارد، اين امكان براى او وجود دارد كه صدها سال به زندگى خود ادامه دهد. البته به شرطى كه حوادث و بيماريهايى كه غالبا در اثر استفاده نادرست انسان از مواهب زندگى به سراغ او مى‏آيد، در كار نباشد.
اما براى انسانهاى شريف و بزرگوارى كه عنايت‏خدا شامل حال آنها شده، و در پناه حمايت كامل خداوندى قرار گرفته‏اند، امكان زندگى‏كردن‏به‏مدت‏طولانى‏وجوددارد.
مگر نبود يونس پيامبر، عليه‏السلام، كه خداوند درباره‏اش فرمود:
فالتقمه‏الحوت و هو مليم فلولا انه كان من‏المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون، فنبذناه فى‏العراء و هو سقيم و انبتنا عليه شجرة من يقطين و ارسلناه الى مائة الف او يزيدون، فآمنوا فمتعناهم الى حين. (9)
ماهى ببلعيدش و او در خور سرزنش بود. پس اگر نه از تسبيح‏گويان مى‏بود، تا روز قيامت در شكم ماهى مى‏ماند. پس او را كه بيمار بود به خشكى افكنديم، و بر فراز سرش بوته كدويى رويانيديم. و او را به رسالت‏بر صد هزار كس و بيشتر فرستاديم. آنها ايمان آوردند و تا زنده بودند، برخورداريشان داديم.
همچنين خداوند متعال درباره عيسى مسيح، عليه‏السلام، فرمود:
و قولهم انا قتلناالمسيح عيسى‏بن مريم رسول‏الله، و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم و ان‏الذين اختلفوا فيه لفى شك منه، مالهم به من علم الا اتباع‏الظن، و ما قتلوه يقينا، بل رفعه‏الله اليه و كان‏الله عزيزا حكيما. و ان من اهل‏الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته و يوم‏القيامة يكون عليهم شهيدا. (10)
و نيز بدان سبب كه گفتند: ما مسيح پسر مريم، پيامبر خدا را كشتيم. و حال آنكه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكردند بلكه امر برايشان مشتبه شد. هر آينه آنان كه درباره او اختلاف مى‏كردند. خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند. تنها پيرو گمان خود بودند و عيسى را بيقين نكشته بودند. بلكه خداوند او را به نزد خود فرا برد، كه خدا پيروزمند و حكيم است. و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او ايمان آورد و عيسى در روز قيامت‏به ايمانشان گواهى خواهد داد.
اين كلام خداوند كه مى‏فرمايد: «ليؤمنن به قبل موته‏»; پيش از مرگش به او ايمان آورد. دلالت‏بر اين دارد كه مرگ هنوز به سراغ حضرت عيسى، عليه‏السلام، نيامده و مرگ ايشان بعد از نزول از آسمان در زمان ظهور مهدى موعود تحقق مى‏يابد.
از پيامبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، روايت‏شده است كه:
ان عيسى بن مريم لم يمت و انه راجع اليكم قبل يوم‏القيامة...
عيسى پسر مريم نمرده است‏بلكه او پيش از روز رستاخيز به سوى شما برمى‏گردد.
مرحوم طبرسى نيز مى‏گويد:
به طريق صحيح از پيامبر روايت‏شده كه: «كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم، يعنى المهدى، عليه‏السلام‏»; حال شما چگونه است زمانى كه زاده مريم در ميان شما فرود آيد، در حالى كه امام شما; يعنى مهدى از شماست. (11)
شايان ذكر است روايت‏ياد شده را «بخارى‏» و «مسلم‏» در صحيح خود روايت كرده‏اند. (12)
اما در مورد پرسش دوم كه چگونه ممكن است پسر بچه‏اى كه هنوز به سن بلوغ نرسيده به امامت‏برسد؟ بايد گفت كه وقتى در مورد بعضى از پيامبران بزرگ مشابه چنين رويدادى واقع شده است ديگر جايى براى پرسش باقى نمى‏ماند. (13)
خداوند متعال در مورد حضرت يحيى، عليه‏السلام، مى‏فرمايد:
يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه‏الحكم صبيا. (14)
اى يحيى، كتاب را به نيرومندى بگير. و در كودكى به او دانايى [حكمت] عطا كرديم.
در مورد حضرت عيسى بن مريم، عليهماالسلام، نيز خداوند مى‏فرمايد:
فاشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان فى‏المهد صبيا. قال انى عبدالله اتينى‏الكتاب و جعلنى نبيا. و جعلنى مباركا اين ما كنت و اوصنى بالصلوة و الزكوة ما دمت‏حيا. (15)
[مريم] به فرزند اشاره كرد. گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است‏سخن بگوييم؟ كودك گفت: من بنده خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است. و هر جا كه باشم مرا بركت داده و تا زنده‏ام به نماز و زكات وصيت كرده است.

ضرورت وجود حجت

در مورد ضرورت وجود امام و لزوم شناخت او روايات صحيح بسيارى با تعابير متفاوت به نقل از پيامبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، در كتابهاى روايى اهل سنت وارد شده است كه برخى از آنها به قرار زير است:
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية.
هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.
من مات و ليس عليه طاعة امام فميتته ميتة جاهلية.
هر كس بميرد و بر طاعت امامى نباشد مردن او مردن جاهليت است.
من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية. (16)
هر كس بميرد و امامى نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است.
مشابه اين روايت در روايات اهل سنت فراوان است كه ما به همين مقدار بسنده مى‏كنيم.
بنابراين بر هر مسلمان صالح اعتقاد به پيروى از امام زمان خود واجب است. البته امامى كه به مقام عصمت رسيده و مصون از هر گونه اشتباه و لغزش است. چنانكه رسول خدا، صلى‏الله‏عليه‏وآله، معصوم بود. زيرا امام الگو و نمونه است و شايسته نيست كه الگو و نمونه انسانها دچار لغزش و اشتباه گردد.
آنچه گفته شد همان چيزى است كه اماميه پذيرفته و مبناى اعتقاد آنها به ضرورت وجود امام منتظر، عليه‏السلام، گشته است.

ضرورت وجود واسطه فيض

نكته دقيقترى كه در اينجا مطرح است موضوع ضرورت وجود واسطه فيض الهى در جهان است، همو كه نبودش موجب مى‏گردد زمين ساكنانش را در خود فرو برد.
به اعتقاد شيعه حجتهاى الهى، درهاى رحمت‏خداوند و سرچشمه بركاتى هستند كه از جانب خداوند به بندگانش ارزانى مى‏شود.
در قرآن كريم مى‏خوانيم:
يا ايهاالذين امنوا اتقواالله و ابتغوا اليه‏الوسيلة... (17)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا بترسيد و به درگاه او وسيله‏اى بيابيد.
و در آيه‏اى ديگر:
اولئك‏الذين يدعون يبتغون الى ربهم‏الوسيلة ايهم اقرب... (18)
آنهايى كه كافران به خدايى مى‏خوانند، در صدد آنند كه خود به درگاه پروردگارشان وسيله‏اى بيابند و مقرب‏ترين شوند...
شيخ صدوق به اسناد خود از سليمان بن جعفر روايت مى‏كند كه:
سالت‏الرضا، عليه‏السلام، فقلت: تخلوالارض من حجة؟ فقال: لو خلت‏الارض طرفة عين من حجة لساخت‏باهلها...
از [امام] رضا، عليه‏السلام، پرسيدم: آيا زمين از حجت‏خالى مى‏شود؟ فرمود: اگر زمين يك چشم بر هم زدن از جت‏خالى شود، ساكنانش را در خود مى‏برد.
ايشان همچنين از امام باقر، عليه‏السلام، روايت مى‏كند كه:
لو بقيت‏الارض يوما بلا امام منا لساخت‏باهلها و لعذبهم‏الله باشد عذابه. ان‏الله تبارك و تعالى جعلنا حجة فى ارضه، و امانا فى‏الارض لاهلها، لن يزالوا فى امان من ان تسيخ بهم‏الارض ما دمنا بين اظهرهم. (19)
اگر زمين يك روز بدون امامى از ما بماند، ساكنانش را در خود فرو مى‏برد و خداوند اهل زمين را به سخت‏ترين شكلى عذاب مى‏كند. خداوند، تبارك و تعالى، ما را حجت‏بر روى زمين و مايه ايمنى اهل آن قرار داده است. و تا زمانى كه ما در ميان اهل زمين هستيم آنها از اينكه در زمين فرو برده شوند در امانند.
بنابراين، همچنانكه، ائمه، عليهم‏السلام، واسطه‏هاى رحمت‏خداوند متعال در افاضه دين حق‏اند، واسطه‏هاى جارى شدن بركات زمين و آسمان بر بندگان نيز هستند.

پي نوشت ها:

1. سوره يوسف (12)، آيه 108.
2. ابن عربى، محمد بن على، الفتوحات المكية، ج‏3، ص‏332.
3. سوره انبياء (21)، آيه‏107.
4. ابن عربى، همان، ص‏337.
5. همان، ص‏337 - 338.
6. الشيخ الصدوق، محمد بن على، كمال‏الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص‏653، ح 18. همچنين ر.ك: المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏51، ص‏36، ح 5.
7. سوره عنكبوت (29)، آيه 14.
8. ر.ك: النجار، عبدالوهاب، قصص‏الانبياء، ص‏48.
9. سوره صافات (37)، آيه 142 - 148.
10. سوره نساء (4)، آيه 158 -159.
11. ر.ك: البخارى، اسماعيل بن ابراهيم، صحيح البخارى، ج‏4، كتاب الانبياء، ص‏205، ح‏49; النيشابورى، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، ج‏1، كتاب‏الايمان، ص‏94، ح 244 -246; ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج‏2، ص‏272 و336.
12. به نظر مى‏رسد كسانى چون «ابن حجر» بدون توجه به آيات قرآن موضوع مهدويت و به امامت رسيدن امام مهدى، عليه‏السلام، در سن پنج‏سالگى را انكار كرده‏اند كه اين ناشى از عدم درك درست ايشان است. رجوع شود به... ابن‏حجر، الصواعق المحرقة، ص‏100.
13- سوره مريم (19)، آيه 12.
14- همان، آيه‏29.
15- ر.ك: ابن حنبل، احمد، همان، ج‏3، ص‏446 و ج‏4، ص‏96; النيشابورى، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، همان، ج‏6، ص‏21 - 22; البيهقى، ابوبكر احمد بن الحسين، السنن الكبرى، ج‏8، ص‏156; ابن كثير، ابوالفداء اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، ج‏1، ص‏517; الامينى، الغدير، ج‏10، ص‏359.
16- سوره مائده (5)، آيه 35.
17- سوره اسراء، آيه‏57.
18- الشيخ الصدوق، محمد بن على، عيون اخبارالرضا، عليه‏السلام، ص‏150 - 151. همچنين ر.ك: المجلسى، محمدباقر، همان، ج‏23، ص‏29.
19- الشيخ الصدوق، محمد بن على، كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ص‏118; المجلسى،

منبع:ماهنامه موعود